عطا در نقش گرگِ خانه و روباه صحرا

ساخت وبلاگ

عطا محمد نور در سخنرانی داغی که داشت، کمترین سخن را به آدرس غنی گفت اما داکتر عبدالله را دشنام داد، آن هم با تندی و بی ادبی تمام و با یک زبان کاملا نامناسب. او عملا با عبدالله اعلام جنگ کرد، و تهدید نمود که دندان هایش را می شکند. او در این سخنرانی، خودش را مصداق همان "گرگ خانه و روباه صحرا" ثابت کرد.

عطا کاملا از یاد برد که اگر بخشی از قدرتش ریشه در عواید بلخ و ترس کرزی از قدرت گیری جنبش و وحدت در بلخ داشت، بخشی دیگر و مهم تر قدرتش ریشه در حضور تیمی در بیخ گوش کابل داشت که داکتر عبدالله یکی از بازیگرانش بود، و این تیم با تمام پراکندگی اش عملا نمی تواند به همین سادگی داکتر عبدالله را رها کند. جمعیت با رها کردن و دور شدن از داکتر عبدالله، می تواند با مشکلات جدی روبرو شود مخصوصا در روابطش با دولت و غربی ها. مقاطعه ی سیاسی جمعیت با دولت یک ایده ی احمقانه و کوته بینانه است که برخی بر سر زبان ها می اندازند. عطا، در سنجش اهمیت خود و ولایتش برای جمعیت، دچار اغراق و اشتباه شده است.

واقعیت آن است که کشمکش امروز بر سر بلخ، آمدنی بود. در کنار آنکه هیچ دولتی نمی تواند حملات مداوم و سرکشی های غیر قابل کنترول یک والی را برای مدت طولانی تحمل کند، قدرت گیری عطا، توازن قدرت را در درون جمعیت داشت به هم می زد. برکناری عطا همان قدر ریشه در جنگ قدرت در درون جمعیت و بر سر رهبری جامعه ی تاجیک دارد که در تلاش غنی برای کنترول یک والی. سخنان تند، ناسنجیده و از سر درماندگی عطا، دقیقا همان کاری را کرد که غنی می خواست، یعنی عمیق و جدی تر کردن بحران و اختلاف در درون جمعیت.

عطا به جای نشان دادن اندک شجاعت و کنار رفتن مسوولانه و با وقار، مسوولیت تصمیم گیری را هم به دوش جمعیت انداخت، و این به معنای بار اضافی گذاشتن بر دوش حزبی است که بار سنگین منیت رهبران، و اختلافات درونی، کمرش را دارد آهسته آهسته خم می کند. اینک او خود را به تنابی آویخته است که آویزان ماندن به آن، برای یک مدت طولانی ناممکن است و افتادن از آن، آسیب جدی در پی خواهد داشت. غنی اما نیاز ندارد، کار خاصی انجام بدهد، و سکوتش بیانگر آن است که دارد از تماشای تاثیر بمبی که در درون جمعیتی ها انداخته است لذت می برد.

تعدادی از دوستان، نوشته های مرا، حمایت از غنی تعبیر می کنند. این غلط است. من دوست دارم به کژی ها ی خودمان بیشتر بپردازم تا به کمبودهای دیگران. برای به به و چه چه کردن، آدم زیاد داریم. من قبل از خیلی ها، آن وقتی که مثلا، تعداد زیادی از تحصیل کردگان هزاره در یک برنامه در مورد کاتب برای غنی کف می زدند، و حتی در همان برنامه، خوانش غلط او از کاتب را متوجه نمی شدند، در نقد غنی و دیدگاههایش می نوشتم. در همان زمان، یکی از دوستان خوبم که حالا یکی از بزرگان جنبش روشنایی است، در تمجید و تعریف از سخنان غنی در باره ی کاتب، نوشته بود که والله چیزهایی را از صحبت های غنی در مورد کاتب دانستیم که قبلا نمی دانستیم. یعنی که غنی خیلی با سواد است، و خیلی چیزها در مورد کاتب می داند. ایشان آن قدر از سخنان غنی در مورد کاتب به هیجان آمده بود که اصلا متوجه خوانش و تفسیر غلط غنی از کاتب نشده بود. این یک نمونه است.

نقد غنی اما به معنای آن نیست که ما چشم مان را بر توانایی های او کاملا ببندیم. غنی عیب های بسیار دارد و تعصب قومی که همه داریم، یکی از آن عیب ها است، اما توانایی هم دارد. او بار بی تجربگی و ناکامی های حاکمان و سیاستمداران گذشته ی غلزی را بر دوش دارد. اما در مقایسه با مخالفانش، دارد بهتر، حساب شده تر و سرسختانه تر عمل می کند. طالبان را توانسته است در وضعیت دشوارتری قرار بدهد، و روابط بین المللی افغانستان را بازسازی کند. برداشت من آن است که معامله و کار با غنی، آسانتر از معامله و کار با کرزی، حکمتیار و یا رهبران طالبان است. دوستم و محقق و یونس قانونی که نمی توانند به نمایندگی از پشتون ها، وارد داد و ستد و معامله با ما بشوند.

غنی را اما به نظر من، اگر احتیاط نکند، و جدی تر نیاندیشد، تعصب قومی، تکیه ی زیاد به نیروهای چون حکمتیار، حساب کردن بیش از حد بر غربی ها، بی تجربگی و عقده ی تاریخی غلزی ها، و آرزوی بعضی اطرفیانش برای بازگرداندن نظم قومی گذشته می تواند ضربه ی کمر شکن بزند، و در لیست بلند ناکامان کابل نشین جای دهد. ابرمرد بازی در کابل، سرنوشت تلخ و عبرت انگیز را برای خیلی ها، رقم زده است.

عبدالله وطندار

Pasto: HP lead articles...
ما را در سایت Pasto: HP lead articles دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان afghaniha بازدید : 197 تاريخ : سه شنبه 5 دی 1396 ساعت: 23:20